بیخیال شعر و دلنوشتـــه و غزل ...
بیا کنارم بمـــان
کمی بخند
که خنده تـــو
عاشقانه ترین شعر دنیاست ...
بیچاره من که شعرم
نگــــاه توست ...
و تـــو راه به راه
از من ،
عمدا شـــعر میدزدی ...
من یک فنجان چــای داغ
با قند پهــلوی لبخند تـــو را
به آسمان این بهــار زیبا بدهکارم ...
بودنــت...
مثل پـــرت گاهیست
سمت آغوشت میپرم
سپس از خــــواب میپرم ...
بوی تنــد خیانت است
که لابلای حریم حوس باز حرف هایت میپیچد
هــــا کن
اینجا همه این راز سیـــاه را میدانند ...
آنجا که چــای ات سرد میشود
و دلت گــرم ،
خانه مـــــادر است ...!
هنوز برایت می نویسم
درست شبیه پسرکی نابینـــا
که هر روز برای ماهی قرمز مرده اش غذا می ریزد . . .
راستـش را بگـــو
نکند تو همان این نیـــز هستی
که همیشه مـــی گذری...