با سلام خدمت تمامی کاربرای جملــــک3
سال نـــــو مبارک
ایشالله سالی پر از موفقیت واسه خودتون و خانواده هاتون باشه
هر روزتــــون پر از شــــــادر ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جملـــــک3 هم تو این سال جدید کار خودشو ادامه میده
ایشالله شما هم همراهی کنید
و با نظرات خوبتون تو وب به ما روحیه بدین :)
هر روزتـــون نوروز...
دلنوشتــــه های یک دیوانــــه ...
دیگر همه چیز آخرین است
آخرین هفته /آخرین جمعه
آخرین دلشوره هایِ شیرین اسفند
اتمامِ اخرین جایِ گردگیری نشدهء خانه
اخرین اتمام حجت ها با خودمان....حالمان...ارزوهایمان
اخرین یا مقلب القلوب ها و
اخرین امیدهای گره خورده، به اشارهء سالی نو،
که همه چیز درست میشود.
این چند روزِ اخر هم باید اسبِ سال را مجاب کرد که تا منزلگاه راهی نیست
بتاز...که نو شدن نزدیک است.
و آخرین پست جملــــــک 3 در سال 93
حلالمون کنید ...
سید بنیامین مصفا
یک روز دیگـــر
امروز ،
پارسال می شود
کمی ساده ، اندکی خنده دار ...
دیوانــه تر از من دیــــوانه ...
موشِ کوریست ،
که زیبایی جفـتش را
چشم بسته باور میکند…!
چشم هایت را به من بدوز؛
به نگاه تـــــــو می آیم!
کســی را دیــدم کــه جوانــی اش
بیاین با هم در لحظه تحویـــل سال
برای کسایی که حتی ملاقاتشون هم ممنوع شده ،
دعــــا کنیم...
دلت می آیــــد
بهـــــار بیاید
و تــــو نیایی ...؟؟
من دیوانــــه مانده ام با عشق تو…
و دلنوشتـــه هایی که دیگر برایت تکراری شده اند! :(
رویاهای با تــــو بودنم را آب برد
شاید به خاطر
چشم تو بود
که از سر دلتنگی
در آغوش من،
برای دیگری اشک می ریخت…
گفتی مسافری…
و من سال هاست
نماز دلم را شکسته می خوانم…
از من گله نکن…
تــــو…
در کنار خودت نیستی
و نمی دانی که،
در کنار تو بودن…
چه حالی دارد.
چقدر لذت بخش میشه اگه:
تو باشی…
اون باشه…
قسمتم باشه!!!
از تو به کجا شکایت کنم؟!
اینجـــا؛
همه طرفدار تـــــو هستند!
جســـم، روحم، قلبـــم، قلمم…
سوختن غصــه هات تــو آتیش آرزومه !
چهارشنبه سوری بر جملـــک 3 های آتیـــش پاره مبارک !
دلتنگی یعنی:
یک شب دلت بماند روی دستت
و نفهمی چطور می توانی…
بدون او
آرامش کنی...
یک دیـــوانه برای همه نگرانی هایت بیدار است
یک دیـــوانه که از همه زیبایی های دنیا…
تنها تو را باور دارد.
خیالت راحت باشد؛
آرام چشم هایت را ببند
انگشتانم را فرو می برم در چشمانم…
این سد اگر فرو بریزد…
دنیا را آب خواهد برد!
اینکه چقدر از آن روز ها گذشته ...
یا اینکه چقدر هر دو مان عوض شده ایم
یا اینکه هر کداممان کجای دنیا افتاده ایم
اصلا مهـــم نیست !
بـــاران که ببارد هر وقتی که می خواهد باشد
دل هایمــــان هوای هم را می کند !!!
ایـــــن روزا
جــــــز رفیقــــام ،
کسی پشت دشمنـــــام نیست ...
همیشه دروغ گفتن تلــــــخ نیست....!
بهــــــم بگــــو دوسم داری...
اسمش تقصیـر است !
حالا تو هـی بگـو
تقدیــر
و خودت را آرام کـن ...

می کشم آخرین دانه ی کبریتم را در باد
هر چه بــــــادا بــــــــــاد!
که از یاد برد ،
چیزی به نام مـــاندن هم وجود دارد!

این چه ســـال سیاهی است
که زمستــــان نگاهت ،
خیال بهــــار شدن ندارد ... !

تـــرس َم امّـــا




تــــو را نمیدانم...
ولــــی من حرف اخـــــرم را با بغــــض خوردم
که میخواستـــم بگم ...
کـــور شــود
آنــکــﮧ چــشــم دیـدن
عـشــقـمـــان
را نـــداشت ...
ما غصـــه هایمـــان را
شمردیم و به خـــواب رفتیم ،
باید هم کـــــابوس می دیدیم ...
تمـــام روزه هـــای این دیــــوانـــه ،
با خوردن حســـرت ،
شکستـــــه میشود ...
من برای ســـال هایی مینویسم...
ســـال ها بعد،
که چشمانت عـــاشق میشوند...
در یک مهمـــانی
یک خیـــابان
یا حتی یک مغـــازه،
چرا بر حسب اتفـــاق هم
ما جـــایی به هم بر نمی خوریم؟!!
تـــــو نیمه ی گـــم شده ی من نیـستی...
تــــــــو
همه ی گمشده ی مـــنی...!!
لمس کن دلنوشــته هایی را کــه برایــت می نویسم ؛
تا بخــوانی و بفهمی چقدر جـــایت خــــالیست …
تا بدانــــی نبــــودنت آزارم می دهد …
داستان زندگی این دیــــوانه ...
ﻫﻤﻪ ﺟـــــﺎﯾﺶ ﺑــــــﺎﺭﺍﻧﯽ ﺳﺖ
ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻤﺘــــﺮ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﮐﻤﺘـــــﺮ ﺧﯿﺲ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺷﺪ...