اسمش تقصیـر است !
حالا تو هـی بگـو
تقدیــر
و خودت را آرام کـن ...

می کشم آخرین دانه ی کبریتم را در باد
هر چه بــــــادا بــــــــــاد!
که از یاد برد ،
چیزی به نام مـــاندن هم وجود دارد!

این چه ســـال سیاهی است
که زمستــــان نگاهت ،
خیال بهــــار شدن ندارد ... !

تـــرس َم امّـــا



